ورود اهل بیت علیهم السلام به شام بلا

در روز اول ماه صفر سال ۶۱ هجرى قمرى، اسیران و سرهاى شهیدان واقعه کربلا را وارد دمشق، مقر حکومت یزیدبن معاویه نمودند و اهالى این شهر، این روز را عید اعلان کرده و به جشن و پایکوبى پرداختند.

اسیران واقعه کربلا، همین که به دمشق رسیده و خیل تماشاگران را دیدند، تلاش زیادى به عمل آورده تا خود را از تماشاگران بپوشانند. به همین جهت جناب ام کلثوم(علیها‌السلام) پیش از ورود به دمشق به شمربن ذى الجوشن فرمود: مرا با تو حاجتى است.

شمر گفت: حاجت تو چیست؟

فرمود: این شهر شام است. چون خواستید ما را وارد شهر نمایید، از دروازه اى وارد کنید که حضور تماشاگران در آن کمتر باشد و سرهاى شهیدان را از میان اسیران بیرون برده و جلوتر از آنان حرکت دهید تا مردم به تماشاى سرها پرداخته و به خاندان عصمت و طهارت کمتر نگاه کنند.

شمر، که جرثومه فساد و تباهى بود، برخلاف نظر ایشان، سرهاى شهیدان را در میان اسیران قرارداد و آنان را همزمان از دروازه ساعت که شلوغ ترین ورودى دمشق بود، عبور داد.

شیخ عباس قمى (ره) به نقل از شیخ بهایى(ره) درباره ورود اسیران به دمشق گفت:

بر در شهر سه روز ایشان را بازگرفتند تا شهر را بیارایند و هر حُلّى و زیورى و زینتى که در آن بود به آیینه ها بستند به صفتى که کسى چنان ندیده بود. قریب پانصدهزار مرد و زن با دف ها، و امیران ایشان با طبل ها، بوق ها و دُهل ها بیرون آمدند و چند هزار مردان و جوانان و زنان، رقص کنان با دف و چنگ و رباب زنان استقبال کردند. (منتهى الا مال، ج ۱، ص ۴۲۳)

پس از ورود اسیران به دمشق، آنان را وارد مجلس یزید نمودند.

پیش از همه، زحربن قیس به نزد یزید رفت و گفت: اى امیر! براى تو مژده فتح و پیروزى آورده ام. خداوند متعال تو را بر مخالفانت پیروز کرد. همانا حسین بن على(علیه‌السلام) به همراه هجده تن از اهل بیت و شصت نفر از یارانش بر ما وارد شدند و ما به محض ورود آنان به عراق، به سوى او حرکت کردیم و به او گفتیم که یا تسلیم شده و فرمان عبیدالله بن زیاد را برگردن گیرد و یا آماده کارزار گردد. ولى او و یارانش تسلیم نشده و کارزار را پذیرفتند. ما هم بامداد که خورشید سر از نقاب حجاب برآورد بر آن ها تاختیم.

زحر بن قیس براى خوش آیند یزید و جلب رضایت او و گرفتن جایزه، تعریف و توصیف زیادى از جنایت هاى خود و هم دستان خود به عمل آورد.

یزید، پس از شنیدن گفتار ابن قیس، سرش را به زیر انداخت و مقدارى به فکر فرورفت و آن گاه سربرداشت و گفت: هرگاه حسین(علیه‌السلام) را نمى کشتید من شما را مردمى مطیع و فرمانبردار مى دانستم و اگر من به جاى عبیدالله بن زیاد بودم از کرده حسین(علیه‌السلام) درمى گذشتم.

یحیى بن حکم، برادر مروان بن حکم که در آن مجلس حضور داشت، گفت: این ها همان سرهایى هستند که در سرزمین طف به دست پسر زیاد که داراى حسب و نسب پستى است از پاى درآمدند. آرى نسل امیه به اندازه ریگ ها، دنیا را پرکرده و براى دختر رسول خدا(ص) نسلى باقى نمانده است!

یزید سخن او را برید و بر سینه اش زد و دستور داد که خاموش شود. ( الارشاد، ص ۴۷۶)

یزید در آن جمع، متوجه امام سجاد(ع) شد که در غل و زنجیر بود و به وى گفت:

اى پسر حسین! پدرت خویشاوندى مرا برید و حق مرا زیر پا گذاشت و با من درباره سلطنت به نزاع پرداخت، در نتیجه خدا با او چنین معامله اى کرد که اکنون مشاهده مى نمایى!

امام زین العابدین(ع) در پاسخ یزید این آیه را تلاوت کرد:

«ما اَصابَ مِن مُصیبَهٍ فِى الاْ رْضِ وَ لا فى اَنفُسِکُمْ اِلاّ فى کِتابٍ مِن قَبْلِ اَنْ نَبْرَاَها؛ هیچ بلا و ناگوارى در روى زمین و در جان هایتان به شما نمى رسد مگر آن که پیش از این ما آن را در کتاب مقدرات ثبت کردیم، همانا این کار براى خدا آسان است.» (سوره حدید، آیه ۲۲)

در آن مدتى که اسیران در شام اقامت داشتند، رویدادهاى گوناگونى براى آنان به وقوع پیوست که از همه مهمتر درگذشت دختر خردسال امام حسین(ع) در خرابه شام، مناظره حضرت زینب(س) و دیگر افراد خانواده امام حسین(ع) با یزید و خطبه به یادماندنى امام سجاد(ع) در حضور یزید، درباریان و اهالى دمشق در مسجد اموى بود.

این گونه افشاگرى ها و مبارزه هاى پنهان و آشکار اهل بیت(ع) در حالت اسیرى در شام، یزید را در نزد مسلمانان، بى مقدار و بى اعتبار کرد و پس از مدتى، وضعیت شام را بر ضد یزید و به هوادارى از امام حسینعلیه‌السلام تغییرداد.

یزید، ناچار شد که اعتراف به جرم و جنایت خود و سپاهیان و عاملان جنایت پیشه خود کرده و از امام زین العابدین(ع) عذرخواهى نماید و پس از مدتى آنان را آزاد و با احترام و عزت به مدینه منوره عودت دهد. (منتهی الا مال، ج ۱)

بدین ترتیب، قیامى را که امام حسین(ع) با خون خود آغاز کرده بود، امام زین العابدین(ع) و حضرت زینب(س) و سایر اسیران واقعه کربلا، با اسارت خود به اکمال و اتمام رسانیدند.

——————————————————————————————————————————————————–

اشتراک این صفحه در: